سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از هر طرف از هر سو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من با من!

من با من!

یک جمعه دیگه!باز هم یک هفته گذشت.

خدایای من چقدر زمان به سرعت سپری میشه!هر روزی که میگذره افسوس میخورم از این که یک روز هم گذشت.

به طور عجیبی نسبت به زندگیم احساس مسئولیت میکنم.

صمد بهرنگی میگفت: مرگ هر لحظه میتواند به سراغ من بیاید اما مهم نیست،مهم آن است که مرگ و زندگی تو چه تاثیری در مرگ و زندگی دیگران داشته باشد.......

واقعاً مدام به این فکر میکنم که من چه کاری کردم و اگر در لحظه حاضر نباشم چه حادثه ایی روی خواهد داد!

وقتی میبینم جز اندوه رفتنم چیزی به جای نخواهم گذاشت بیشتر فکر میکنم که چطور میتونم مفید باشم.

شاید واسه همینه که تو کلاسام با عشق درس میدم و حس میکنم نسبت به سرنوشت تک تک حاضرین مسئولم.

با تمام وجود به همه عشق میورزم سعی کردم تاحس نفرت را در خودم بکشم.

ذات بشر سرشار از محبته..... چرا فکر نمیکنیم که روح رحیم و مهربان خداوند در ماست اما افسوس که فقط به زیاده طلبی های خود می اندیشیم .

دیر زمانیست حس میکنم هنر پیشه خوبی شدم و کم کم دارم کارگردانی هم میکنم و در این اثنا کلی بازیگر رو  برای اینکه تو فیلم زندگیم نقش بهشون بدم ،تست میکنم.

متاسفانه بازیگر های خوب هم تعدادشون کمه!کمی عمیق فکر کنید داریم بازی میکنیم همه ما ، اما حتی بازیگر های خوبی نیستیم!!!

با انسانهای زیادی برخورد داشتم. تعداد انگشت شماری باقی موندند.دوستانی که دم از روشنفکری میزدند اما هیچ ندارند.به ظاهر مهربان هایی که به کوچکترین خطا پا روی تمام دوستی میگذارند ، دوستانی که اون قد تغییر کردند و از این تغییر بیخبرند که من متعجبم چطور زمانی آن بودند و حال این شدند.

برای همین هم هست که تنهایی رو ترجیح میدم.

فکر میکنم تنها هنرپیشه فیلم باشم بهتره!هم هنرپیشه هم کارگردان!

من با من!